عینـ . میمـ

سیزده را همه عالم به در امروز از شهر-من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم

عینـ . میمـ

سیزده را همه عالم به در امروز از شهر-من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم

عینـ . میمـ
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۳۰ خرداد ۹۳، ۰۸:۵۵ - *** ذره***
    20
  • ۳۰ خرداد ۹۳، ۰۸:۵۳ - *** ذره***
    20
نویسندگان
۰۹شهریور

سلام.

چند وقتی هست که دارم  به این موضوع فکر میکنم. تقریبا از وقتی اون یکی وبلاگم رو تعطیل کردم. میشه حدود یک سال پیش، ویا شاید هم بشتر. وقتی اون یکی وبلاگم رو تعطیل کردم.

داستان وبلاگی شدن من جالبه! برای اولین بار دوم دبیرستان بودم که رفتم اردو جنوب. یه روز صبح که داشتم توی دوکوهه راه می رفتم(یادم نمیاد چرا!) یه چادر بود مربوط به این کارای هنری و از این جور چیزا. منم که دو سه سالی بود که داشم با فتوشاب ور میرفتم و هر چی که به نظرم تو این فاز میومد رو دوست داشتم رفتم تو! اونجا امیر آقا الله ورن رو دیدم که داشت آدرس وبلاگش روروی یه بنر که چسبونده بودن به دیوار مینوشت. به نظرم اسمش "تک تیر انداز" بود.

یادمه بعدها که رفتم تو وبلاگشون، تو توضیحات وبلاگشون نوشته بودن که من هروقت آی جی آی بازی می کنم تک تیر اندازی رو دوست دارم، برای همین اسم وبلاگ رو گذاشتم"تک تیرانداز".

کمی مشتاق شدم. اونجا بود که یه مقدار با امیر آقاصحبت کردم(نمدونم راجع به چی!) . همون جا باهاشون قرار گذاشتم که وقتی برگشتیم تهران منم یه وبلاگ اونطوری بزنم. بعد از اون روز صبح تو اردو یه کم دیگه هم راجع به وبلاگ و وبلاگ داری باهاشون صحبت کردم. تو همین صحبت ها بود که با آقا صادق لطفی و گنده گیشون تو این قضیه آشنا شدیم. دیگه امیر آقا یادم رفت! باورتون نمیشه که وقتی با آقا صادق در مورد این قضیه وبلاگ و وبلاگ داری همین بازی کردن هامون با فوتو شاپ حرف میزدیم، تو پوست خودم نمی گنجیم! البته خدایشش رو بخوایید الان هم همینطوریم!!! 

طی همین صحبت ها با آقا صادق قرار گذاشتیم که هفته ایی سه تا پست توی وبلاگ جدیدم بزارم. منم خب قبول کردم دیگه! وقتی برگشتیم تهران وبلاگم رو ساختم. تیربارچی. بر وزن تخریبچی( وبلاگ اولیه آقا صادق لطفی) و تک تیر انداز. 

گذشت و گذشت و گذشت و ما هفته ای سه تا پست میذاشتیم و همینطور فوتو شاپ یاد میگرفتیم و پوستر(!!!) میزدیم و تو فاز خودمون بودیم تا اینکه بلاگفا وبلاگم رو حذف کرد! به خاطر اینکه علیه فتنه پوستر میزدیم! فکرش رو بکنید. من اون موقع سوم دبیرستان بودم.خیلی خر بودن(ببخشید!) . فکر میکردن من چه شخصیت تاثیر گذاری هستم که وبلاگم رو حذف کردن. منم که جو دوئل و آقا صادق و ... گرفته بودم، مثل بقیه از بلاگفا کوچ کردم. البته تو اون فضای خودمون اسمش رو گذاشتیم تحریم بلاگفا.

رفتیم به میهن بلاگ و شدیم "مجاهد". وبلاگ داری ما تقریبا به همین منوال گذشت تا رسیدیم به کنکور. دقیقا یک سال وبلاگ رو تعطیل کردم تا درس بخونم. چه قد هم درس خوندم! بعد کنکور و اومدن نتیجه ها و انتخاب رشته و دانشگاه رفتن، دیگه زیاد به وبلاگ نمیرسیدم.خیلی کمتر پست میذاشتم. آخه دیگه از اون فضای 88 و شلوغی های انتخابات اومده بودیم بیرون و سوژه نداشتیم. تازه، ما هم دیگه از داغی نوجونی و اوایل جوانی(!) خارج شده بودیم و کمی عقل رس(تر) شده بودیم. یواش یواش این تردید تومون(!) به وجود اومد.

چند وقتی هست که دارم  به این موضوع فکر میکنم. تقریبا از وقتی اون یکی وبلاگم رو تعطیل کردم. میشه حدود یک سال پیش، ویا شاید هم بشتر. به این فکر میکنم که اصلا چرا باس وبلاگ داشته باشم؟ چه لزومی داره که من بیام یه چیز تو وب بنویسم و بقیه بیان بخونن و نظری بدن برن. دوباره و دوباره و دوباره ،همین داستان... فرضا نتیجه هم داشت باشه( که احتمالا داره و من نمدونستم...)، آیا می ارزه به این وقت و انرژی که من می خوام بزارم برای آپدیت کردن وبلاگ؟

هنوز دارم فکر میکنم به این البته! والبته تر، هنوز به نتیجه نرسیدم! ولی نمدونم چرا وبلاگ رو دوباره راه انداختم. اما راه انداختم. البته کاربری اش کاملا عوض شد. شد یه وبلاگ شخصی. وبلاگ شخصی علی موحدی خو. 

اصلا قصد ندارم تو این وبلاگ مثل گذشته کار کنم. اینجا قرار فقط اتفاقات، عقاید، نظرات و گاهاً تولیدات شخصیمو که قابلیت عمومی شدن داره رو به اشتراک بزارم. شاید به درد شما هم بخوره. شاید هم نخوره. اگر به دردتون نخورد، مسئولیت اسراف کردن وقتون پای وبلاگ شخصی بنده به عهده خواننده است. این جمله آخر رو واقعا جدی گفتم!

چندتا از کارای بچه گیام رو برای تنوع گذاشتم ببینیم با هم صفا کنیم...

اینو بعد از یکی از اردوهای راهیان نور زدم. و دوباره تحت تاثیر صحبت با آقا لطفی!


این طرح از اون دل کشیده(!) هاییه که خیلی دوسش دارم.


اینو چند روز قبل از محرم زدم. اون آدمی که تو تصویر میبینید علی آقای قمی ه. از گنده های ما...

دوستش دارم.همین.

از اون طرح هایی که وقتی جو گیر بودم زدم. البته این جو گیر بودن حرف توش داره ها! چون میشه ازش برداشت بد کرد، بعدا جداگانه صحبت میکنم!

اینم جالب شد. ایده اش رو دوست دارم. اصلا کپی نبود...!

این آخرین طرحیه که تو دوران دانش آموزی روی وبلاگ گذاشتم! بعد ازاون رفتم به استقبال کنکور. یه سال کاملا مزخرف که اصلا دوس ندارم دوباره تکرار بشه...


اینا رو بعداز اون قضایای بلاگفا زدم. ذکر خیرش رفت...


یا علی...

۹۲/۰۶/۰۹ موافقین ۱ مخالفین ۰
علی موحدی خو

نظرات  (۷)

سلام..
خیلی فکر کردم اما دیدم حرفی واسه گفتن ندارم!
مبارک باشهD:
 
پاسخ:
سلام.
خب مجبور که نیستی برادر!
۲۱ شهریور ۹۲ ، ۱۴:۵۴ سید مرتضی ترابی
سلام خو ...
مبارک باشه ...
:)
پاسخ:
سلام.
قابل نداره!
۱۹ شهریور ۹۲ ، ۲۳:۴۵ علی علیزاده
قمی نه قومی!!!!!!!!!!!!!!!
بعد از این همه وقت...
پاسخ:
ببخشید...
۱۰ شهریور ۹۲ ، ۰۸:۲۲ صادق لطفی زاده
همونی که برادر شهبازی اشاره کرد
پاسخ:
اوهوم.
انشاءالله...
۱۰ شهریور ۹۲ ، ۰۰:۵۱ عبدالحسین مهدوی
...مسئولیت اسراف کردن وقتون پای وبلاگ شخصی بنده به عهده خواننده است. 

موفق باشی ان شاءالله
۰۹ شهریور ۹۲ ، ۲۳:۳۴ صادق لطفی زاده
من هم همینو میخواستم بگم :)
و من الله توفیق
پاسخ:
سلام.
چیو می خواستید بگید؟
۰۹ شهریور ۹۲ ، ۱۶:۵۴ محمدرضا شهبازی
امیدوارم این یکی به اسلافش نپیوندد
موفق باشی برادر
یا علی
پاسخ:
سلام.
یا علی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی