عینـ . میمـ

سیزده را همه عالم به در امروز از شهر-من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم

عینـ . میمـ

سیزده را همه عالم به در امروز از شهر-من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم

عینـ . میمـ
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۳۰ خرداد ۹۳، ۰۸:۵۵ - *** ذره***
    20
  • ۳۰ خرداد ۹۳، ۰۸:۵۳ - *** ذره***
    20
نویسندگان

۱۲ مطلب با موضوع «خاطره» ثبت شده است

۳۱خرداد

تا حالا یه بار بیشتر نرفتم اصفهان. ولی واقعا چسبید به من اون یه بار. کلی عکس خوب گرفتم تو اون سفر و کلی جای قشنگ دیدم و همراه با کلی دوست خوب رفته بودم. فقط یه مشکل بود که چند روز قبل سفر عینکم گم شده بود و "نصف جهان" رو تار دیدم کلا!

هر چند وقت یه بار چندتا عکس میزارم از اونجا. بعضی هاش ادیت شده اند و بعضی نه.


از بچه های دوره آقا ابراهیم اینا بود. دوره شونزده.


اینم که دادا امیر کوره پزیان ه. از سیزده هی های عزیز. مسول دوره بیست یک بود اون زمون. فکرش رو بکن!

علی موحدی خو
۱۳خرداد

یه اصطلاح که ماها بچه های مذهبی و هیئتی رو به آین دو دسته تقسیم میکنیم.

اصلا توضیح نمیدم این تو قشر رو فقط مثال میزنم تا خودتون متوجه بشید:

سفید پوست ها:

1-تمام حوزوی های عزیز و بزرگوار که برای هر کاری دنبال دلیل و حدیث و آیه اند و کلا خیلی درس میخونن.

2- تمام اونایی هیئت های سخنران محور رو دوست دارن. مثل حاج آقا پناهیان، حاج آقا علوی، حاج آقا قاسمیان و ...(البته یه سری مداح ها هم هستند که کلا خودشون سخران محورند مثل ممد طاهری و مخصوصا میثم مطیعی)

سیاه پوست ها:

تمام هیئتی های حاج حسین سازور(موج)، رضا هلالی(هیئت الرضا)، حسین سیب سرخی(نمیدونم اسم هیئت رو!)، محمود کریمی(چیذر و رایه العباس)، نریمان پناهی(امام زاده معصوم میخونه!)،شیخ احمد پناهیان(هیئت شون تو فلاح) و ....(اصولا شاگرد های حاج آقا منصورند)

این دست هیئتی ها کلا کله خرند و هرچی هم شما براشون دلیل و آیه بیاری که باباجون من این کار رو نکن و اون کارو بکن فقط میگه؛ تو راس میگی ولی من نمیکنم! و فقط از یه نفر حرف میشنوفن، اونم آقاست.(البته به دلیل همین کله خری گاهی اوقات با آقا هم کاری ندارن!!!)

یه دسته دیگه هم هستن که کلا پرت اند، مثلا سید علی مومنی و امثالهم.(والبته یه مقدار جواد)

پی نوشت:اینا همه اش نظر منه و اگر مخالفید، خب باشید.

دوم اینکه هیچ کدوم خوب یا بد نیست. فقط دوتا دسته اند که هرکدوم ویژگی هایی دارن که جالبه!

اگر جایی رو میشناسید که به این لیست اضافه کنیم، بگید تا اضافه کنیم.

عکس خوب

علی موحدی خو
۰۹خرداد

اینقدر اعصابم خرد بود از دیدن این فیلم که حد نداره. تا اینکه این نوشته رو از آقای فراستی دیدم. واقعا خوشحال شدم.

مسعود فراستی: چگونه می شود فیلم هایی به این پرت وپلایی ساخت. فیلم هایی که به سختی می شود یک ربع شان را هم تحمل کرد. فیلم هایی که اکثرا حتی بد هم نیستد. کاش بد بودند. فیلم هایی که نه تلخ اند نه شیرین نه حتی گس. مزه ای ندارند.


علی موحدی خو
۰۷خرداد

کتاب "زندگی سید محمد حسینی بهشتی" رو حتما بخونید.

انتشارات روایت فتح زده و کلا 53 صفحه  ست که کلی هم عکس داره.

واقعا جالبه.

قلم بسیار روانی داره.

علی موحدی خو
۳۰فروردين
چند روز بود داشتم به این فکر میکردم که وبلاگم رو حذف کنم دوباره.
به خاطر اینکه دیدم واقعا چه لزمی داره که ملت عقاید منو بدونن؟ اینو جدی میگما! اصلا من از کجا میدونم که عقاید من درست اند که میخوام اونارو نشرشون هم بدم؟ اگر یه نفر، فقط یه نفر هم تردیدی توی افکارش با حرف های من ایجاد بشه، به نظرم باید جواب گفت. یه مثال؛
فکر کنید من بیام راجع تحلیل شرایط موجود در موضوع "ایکس" صحبت کنم، اونوقت احتمالا باید راجع به آقای "ایگرگ" که توی این فضا کار میکنه و از سردمداران این قضیه است حرف بزنم. و طبیعتا باید تحلیل های احتمالا در مورد شخصیت این آدم بکنم. خب من از کجا مطمئن باشم که این حرف من راجع به این آدم درسته. مثلا بگیم فلان اتفاق تقصیر آقای فلانی ه، چون این آدم شهوت شهرت داره!!! خب از کجا این حرف رو میزنیم ما؟ چرا این آدم رو تو ذهن ملت خراب میکنیم. فرضا حرف ما درست باشه(یعنی ما فهمیدیدم که طرف شهوت شهرت داره و هر کاری که کرده به خاطر شهرت بوده و ... اصلا طرف خیلی عوضیه!) ما چرا باید آبروی اون آدم رو ببریم؟ چرا باید اون آدم رو جلوی عالم رسوا کنیم؟
چندتا دلیل دیگه هم داره که نمیگم! 
چرا؟
چون دوست دارم!
ولی به هر دلیلی، فعلا ادامه میدم به این قضیه(وبلاگ نویسی) ولیکن، خب شما خواننده محترم اصلا نباید از بنده انتظار هر روز آپدیت کردن داشته باشید!

علی موحدی خو
۰۱اسفند

همین اول بگم که دلم خیلی برای کربلا تنگ شده.
برای سختی های طاقت فرساش که اگر نبود مقصدمان بهشت، هرگز یارای مقاومت در برابر هجمه اتفاقات به ظاهر ناگوار رو نداشتیم...
واقعا سفر سختی بود.
هر اتفاقی که فکر کنید افتاد برانمون. شب اول توی موکب که بودیم، بنا کردم به نوشتن تیتر خاطرات تا بعدا بتونم بنویسم، تقریبا یک ساعت طول کشید نوشتن این تیتر خاطرات! همین شد که کلا بیخیال شدم!
اومدم قرار بزارم که مجموعه خاطرات کربلا رو با یه سیر زمانی بذارم ولی دیدم از این پروژه های شکست خورده زیاد دارم، به همین دلیل از همین تریبون اعلام میکنم که هروقت شوروحال نوشتن درباره کربلا رو داشتم، حتمامینویسم...
 

علی موحدی خو
۱۶بهمن

بسم الله

به بهانه این روزهای برفی



علی موحدی خو
۲۰آذر

صادق: علی أصغر بغل این لندکروز وایسا ازش بپرسیم کجا بریم.
علی اصغر: باشه.
صادق(به راننده لندکروز): اقا ببخشید ما چه جوری بریم پارک ملت؟ میخواییم بریم سینما ملت.
راننده بعد کمی فکر: اوووه، خیلی سخته. برو جلوتر بپیچ دست چپ. برگرد به سمت پایین. می افتی تو همت. از همت هم برو تو مدرس. بعد اونجا بپرس بهت میگن.
من(با کمی لبخند): خب اقا ما وسط اتوبان از کی بپرسیم؟ باقیش هم بگو دیگه!
راننده لند کروز: بعدش باید...   چرا میخندی؟!(با ناراحتی)...
صادق: من نمیخندم.
من: کی خندیدیم داداش؟
راننده لندکروز: سر کار گذاشتید...(در حال بالا دادن شیشه لندکروز...)
من: |:
صادق: |:
علی اصغر: |:
علی موحدی خو
۲۷مهر

دو هفته دیگه محرم میاد، برای ما هم دعا کنید.

پیشنهاد اکید دارم بر اینکه از همین الان کتاب بخونید. اولین پیشنهادم فتح خون و دومیش هم کتاب آه. واقعا با دل آماده وارد محرم شدن صفایی داره...

چندتا عکس که روز عاشورای پارسال از هیئت کانون دانش پژوهان نخبه گرفتم رو میزارم براتون.

پ.ن: برای برادر عزیزمون مهدی توفیقی دعا کنید شدید. ایشون چند وقتی هست که سرطان گرفتن... البته بنده به جد معتقدم که اربابمون هواشو داره. آخه آقا مهدی مداحه...

علی موحدی خو
۲۲شهریور


این سفر اخیرم که رفتم مشهد شاید عجیب ترین سفر مشهدی بود که من رفتم.

ساعت تقریبا 8 صبح بود که رسیدم به محل کارم. تا ساعت های 10 کارهای عقب مونده رو انجام دادم. همون موقع بود که یکی از رفقا وارد دفتر شد. سلام و علیک های معمول رو ردوبدل کردیم. نمیدونم چی کار داشت که اومده بود اونجا. کنارم نشست و کمی راجع به اوضاع زندگیش صحبت کردیم(آخه تازه رفته بود خواستگاری!). وسط صحبت یهو گفت: راستی علی؛ شاید امروز بعد از ظهر اگر یه مشهد جور بشه، پایه ای؟

افزودن تصویر از فضای اختصاصی

علی موحدی خو