عینـ . میمـ

سیزده را همه عالم به در امروز از شهر-من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم

عینـ . میمـ

سیزده را همه عالم به در امروز از شهر-من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم

عینـ . میمـ
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۳۰ خرداد ۹۳، ۰۸:۵۵ - *** ذره***
    20
  • ۳۰ خرداد ۹۳، ۰۸:۵۳ - *** ذره***
    20
نویسندگان
۰۷مهر

احتمالا میدونید، شاید هم نمیدونید که که دانشگاه ما تا فرودگاه مهرآباد تقریبا 1 دقیقه پیاده راه. روزی که آقای روحانی از آمریکا اومد بچه های دانشگاه رفته بودن استقبال. وقتی پرسیدم که چرا رفتید، گفتن چون که روحانی و اوباما تلفنی صحبت کردن!

اول کمی شکه شدم. وقتی رسیدم خونه کمی خبرگزاری ها رو بالا و پایین کردم دیدم که برخوردها با این قضیه خیلی متفاوت بوده. مجبور شدم کمی فکر کنم! با این عقل ناقصم اولین چیزی که به طور قطع برای خودم اصل قرار دادم این بود که منطقی باشم. احساسی و از روی جو صحبت نکنم. شاید به ظاهر ساده باشه ولی بعضا دیدم که یک جمله از روی احساس تیتر و بنمایه ی یک خبر رو تشکیل میداد.

معامله با برند «ایران انقلابی» به قیمت ارزان شدن چند ساعته دلار/ دلار امروز 100 تومان ارزان شد و دوباره به قیمت قبلی رسید!

علی موحدی خو
۲۲شهریور


این سفر اخیرم که رفتم مشهد شاید عجیب ترین سفر مشهدی بود که من رفتم.

ساعت تقریبا 8 صبح بود که رسیدم به محل کارم. تا ساعت های 10 کارهای عقب مونده رو انجام دادم. همون موقع بود که یکی از رفقا وارد دفتر شد. سلام و علیک های معمول رو ردوبدل کردیم. نمیدونم چی کار داشت که اومده بود اونجا. کنارم نشست و کمی راجع به اوضاع زندگیش صحبت کردیم(آخه تازه رفته بود خواستگاری!). وسط صحبت یهو گفت: راستی علی؛ شاید امروز بعد از ظهر اگر یه مشهد جور بشه، پایه ای؟

افزودن تصویر از فضای اختصاصی

علی موحدی خو
۱۳شهریور

تا حالا غار علیصدر نرفته بودم و لی تعریفش رو خیلی شنیده بودم. البته چیز خاصی هم نشنیده بودم ها. از هرکی، هرچی شنیدم، فقط گفته بود خیلی قشنگه و بهترین جاییه که تا حالا رفتم و از این جورچیزها.

علی موحدی خو
۰۹شهریور

آیین رونمایی از لوگو وبلاگ شخصی علی موحدی خو!

علی موحدی خو
۰۹شهریور

سلام.

چند وقتی هست که دارم  به این موضوع فکر میکنم. تقریبا از وقتی اون یکی وبلاگم رو تعطیل کردم. میشه حدود یک سال پیش، ویا شاید هم بشتر. وقتی اون یکی وبلاگم رو تعطیل کردم.

داستان وبلاگی شدن من جالبه! برای اولین بار دوم دبیرستان بودم که رفتم اردو جنوب. یه روز صبح که داشتم توی دوکوهه راه می رفتم(یادم نمیاد چرا!) یه چادر بود مربوط به این کارای هنری و از این جور چیزا. منم که دو سه سالی بود که داشم با فتوشاب ور میرفتم و هر چی که به نظرم تو این فاز میومد رو دوست داشتم رفتم تو! اونجا امیر آقا الله ورن رو دیدم که داشت آدرس وبلاگش رو

علی موحدی خو