این عکس رو هفت صبح گرفتم. وقتی داشتم میرفتم جلسه توجیهی پیاده روی اربعین...
میدان بهمن|مقابل بوستان بهمن
دو هفته دیگه محرم میاد، برای ما هم دعا کنید.
پیشنهاد اکید دارم بر اینکه از همین الان کتاب بخونید. اولین پیشنهادم فتح خون و دومیش هم کتاب آه. واقعا با دل آماده وارد محرم شدن صفایی داره...
چندتا عکس که روز عاشورای پارسال از هیئت کانون دانش پژوهان نخبه گرفتم رو میزارم براتون.
پ.ن: برای برادر عزیزمون مهدی توفیقی دعا کنید شدید. ایشون چند وقتی هست که سرطان گرفتن... البته بنده به جد معتقدم که اربابمون هواشو داره. آخه آقا مهدی مداحه...
این سفر اخیرم که رفتم مشهد شاید عجیب ترین سفر مشهدی بود که من رفتم.
ساعت تقریبا 8 صبح بود که رسیدم به محل کارم. تا ساعت های 10 کارهای عقب مونده رو انجام دادم. همون موقع بود که یکی از رفقا وارد دفتر شد. سلام و علیک های معمول رو ردوبدل کردیم. نمیدونم چی کار داشت که اومده بود اونجا. کنارم نشست و کمی راجع به اوضاع زندگیش صحبت کردیم(آخه تازه رفته بود خواستگاری!). وسط صحبت یهو گفت: راستی علی؛ شاید امروز بعد از ظهر اگر یه مشهد جور بشه، پایه ای؟
تا حالا غار علیصدر نرفته بودم و لی تعریفش رو خیلی شنیده بودم. البته چیز خاصی هم نشنیده بودم ها. از هرکی، هرچی شنیدم، فقط گفته بود خیلی قشنگه و بهترین جاییه که تا حالا رفتم و از این جورچیزها.